آخرین دقایق کلاس است و دانشجویان منتظر به پایان رسیدن درس. در کلاس بسته است و صدای استاد بین چهار دیواری پژواک بر می دارد، ناگهان لرزش خفیفی ساختمان را فرا می گیرد و یکی از دانشجوهای پسر که ادعاهایش همه را کشته، یک مرتبه وحشت زده می شود و مثل گلوله طول کلاس را طی و در را باز می کند و همان طور که فریاد می زند زله» به سرعت فرار می کند. بقیه دانشجو ها هم ترسیده اند و هم بهت زده شده اند، یکی دو نفر نیم خیز هم می شوند و . داستان انگیزشی:
داستان انگیزشی:قیمت شما چند است؟
داستان انگیزشی:یکی از مهمترین خصایص انسان
داستان کوتاه:یک اندازه
داستان کوتاه:زلزله
داستان کوتاه:زن جدید
داستان انگیزشی:حفر چاه
کلاس ,هم ,کند ,یکی ,زده ,سرعت ,است و ,می کند ,فریاد می ,که فریاد ,طور که
درباره این سایت