مرد جوانی در آرزوی ازدواج با دختر کشاورزی بود. کشاورز به او گفت: برو در آن قطعه زمین بایست. من سه گاو نر را آزاد می‌کنم. اگر توانستی دم یکی از این گاوها را بگیری من دخترم را به تو خواهم داد.» مرد قبول کرد. اولین در طویله که بزرگترین در هم بود باز شد. باور کردنی نبود، بزرگترین و خشمگین‌ترین گاوی که در تمام عمرش دیده بود بیرون آمد. گاو با سم به زمین می‌کوبید و به طرف مرد جوان حمله برد. جوان خود را کنار کشید و گاو از مرتع گذشت.

داستان انگیزشی:

داستان انگیزشی:قیمت شما چند است؟

داستان انگیزشی:یکی از مهمترین خصایص انسان

داستان کوتاه:یک اندازه

داستان کوتاه:زلزله

داستان کوتاه:زن جدید

داستان انگیزشی:حفر چاه

گاو ,مرد ,بزرگترین ,زمین ,گاوی ,عمرش ,در تمام ,تمام عمرش ,که در ,گاوی که ,خشمگین‌ترین گاوی

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

آشپزخونه اینجا همه چی هست roshanamahtab halit21 همه چیز برای تو harmonibarancg irantraveling مجله علمي امير حسن mohammadnovin بورس